Tuesday, May 28, 2013

انتخابات

وقتی این روزها باز هم دلت غنج می زند برای انتخابات و آن همه هیجانات تبلیغ های انتخاباتی و دوباره روی تئوری های تبلیغاتی که سالها در ذهن خود مرور کرده ای فکر می کنید و دوباره آستین بالا زده و با نام و توکل بر خدا وارد میدان می شوید
دعوت شده و به جلسات رفته و با سخنرانی متن و رزومه  همه را میخکوب میکنی ، طوریی که برایت صلواتی هم می فرستند 
ولی گاهی خیلی خوب هم که باشی و ادویه رک گوئی و عدم سکوت خوب نبوده و باعث کارشکنی نیز خواهد شد
لذا در جلسه سوم است که حس میکنی لابی شده و تو را میخواهند کمرنگ کنند و اینجاست که متوجه می شوی حضورت معنی ندارد و بهتر است که دیگر به همان حاشیه ای که برای تو جاده اصلی بوده رفته و آرامش داشته و از زندگی لذت ببریش
از خرید نان سنگک در صبح زود
از ناهار با همسر و فرزند
از خواب بعد از ناهار در این فصل بهار
ازبودن شب در منزل
و هزاران لذت دیگر