امروز غروب جمعه برای ما از صبح اش شروع شد
ساعت هشت صبح وقتی بدون مقدمه و ناخودآگاه در اینترنت شعری از شهریار را خواندم
اشک سرازیر شدخیلی حس خوبی بود
ستاره هم کنارم نشسته بود
هی خنداند تا اشک را فراموش کنم
اما نشد
به چند ثانیه هق هق بسنده شد
بغض شکست و بیرون جهید
اکنون آرام آرام ام
جمعه خوب است
خوب جمعه است